عصر يك جمعه دلگير،
دلم گفت: بگويم، بنويسم
كه چرا عشق به انسان نرسيدست،
چرا آب به انسان نرسيدست،
و هنوزم كه هنوز است، غم عشق به پايان نرسيدست
بگو حافظ دلخسته ز شيراز بيايد،
بنويسد كه هنوزم كه هنوز است،
چرا يوسف گمگشته به كنعان نرسيدست و
چرا كلبه احزان به گلستان نرسيدست
عصر اين جمعه دلگير،
وجود تو كنار دل هر بيدل آشفته شود حس
كجايي گل نرگس؟
یا مهدی(عج)! ای نقطه شروع شفق، ای مجری حق! میلاد تو، قصیده بی انتهایی است که تنها خدا بیت آخرش را می داند؛ بیا و حُسن ختام زمان باش!